ساقی




اي عشق به درد تو سري مي بايد
صيد تو ز من قوي تري مي بايد
من مرغ به يك شعله كبابم بگذار
كين آتش را سمندري مي بايد
ترانه ( ساقي )
به مژگان سيه كردي هزاران رخنه در دينم
بيا كز چشم بيمارت هزاران درد برچينم
الا اي همنشين دل كه يارانت برفت از ياد
مرا روزي مباد آن دم كه بي ياد تو بنشينم
جهان پير است و بي بنياد از اين فرهاد كش فرياد
كه كرد افسون و نيرنگش ملول از جان شيرينم
جهان فاني و باقي فداي شاهد و ساقي
كه سلطاني عالم را طفيل عشق مي بينم
الا اي همنشين دل كه يارانت برفت از ياد
مرا روزي مباد آن دم كه بي ياد تو بنشينم

منبع: http://www.semital.com